جدول جو
جدول جو

معنی ابن اصم - جستجوی لغت در جدول جو

ابن اصم
(اِ نُ اَ صَم م)
طبیبی از مردم اسپانیا. در اشبیلیه بمعالجۀ مرضی ̍ اشتغال می ورزیده و تا اوایل مائۀ ششم هجری میزیسته است. لکن تاریخ وفات او معلوم نیست. وی بقاروره تشخیص بیماریها میکرد و در این امر مهارت و شهرتی بسزا داشت. کتابی بزرگ مشتمل بر هشت مقاله و هر مقاله حاوی فصول عدیده (از دوازده تا سی فصل) تنها در تمیز اقسام بول و کیفیت شناختن مرض از رسوب و بوی و رنگ و مقدار و قوام و دیگر خصوصیات بول کرده است. او در صداعی صعب که یکی از امرای مصر را افتاد و اطبا از علاج آن عاجز آمدند طریقۀ انصراف ماده را بکار برد. یعنی با میلی تفته پس گردن بیمار را داغ و ریش کرد و گفت مواد فاسد و ردی در تجاویف دماغ گرد شده وآنگاه که طبیعت برای دفع جراحت میل تفته، مهیا گرددمواد ردیۀ دماغ دفع شود. و همچنان شد که او گفت
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابن عم
تصویر ابن عم
پسر عمو، پسرعم، عموزادۀ مذکر، پسربرادر پدر
فرهنگ فارسی عمید
(اِ نُ سِ)
یا ابن الخطیب قاسم محیی الدین محمد. صاحب کشف الظنون گوید او کتاب ربیعالابرار زمخشری را مختصر کرده و آنرا روض الابرار نام نهاده است. وفات او940 ه. ق. بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَم م)
پسرعمو. (محمود بن عمر ربنجنی). پسرعم. عموزاده. عم زاده. پسر نیای پدری. (مهذب الاسماء).
- ابن عم ّ کلاله، پسر نیای دور. (مهذب الاسماء).
- ابن عم ّ لح، پسر نیای نزدیک. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ)
بوعاصم. در لغت نامۀ منسوب به اسدی دو بیت ذیل از او شاهد برای پاچنگ و مچاچنگ آمده است:
مال فرازآری و نگاه بداری
تا ببرند از در و دریچه و پاچنگ
مال رئیسان همه بسائل و زائر
و آن تو بکفشگر ز بهر مچاچنگ
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ)
سکبا. (مهذب الاسماء) (السامی فی الأسامی). سکباج.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ظِ)
بدرالدین محمد بن محمد بن مالک. ادیب نحوی، فرزند ابن مالک صاحب الفیه. او علاوه بر ادب در فقه و اصول نیز دست داشت. و علوم ادبیه را درشام نزد پدر آموخت و پس از نقار و کدورتی میان پسر و پدر به بعلبک رفت و بتدریس اشتغال ورزید و پس از مرگ ابن مالک مردم دمشق او را بخواندند و کار پدر بدوتفویض کردند. او الفیه و بعض کتب دیگر ابن مالک را شرح کرده است. وفات وی به سال 686 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ نَ)
ابوعلی حسن بن علی عبدی ملقب به همام. شاعری شیعی از مردم واسط. در دمشق و گاهی بغداد اقامت داشت و بعض بزرگان وقت را مدح می گفت و سپس بخدمت امجد فرمانروای بعلبک پیوست. وفات او به سال 596 هجری قمری بوده است
ابوالحسن علی. متوفی به سال 376 هجری قمری از ادبای وقت خویش و از کتب اوست: کتاب البراعه و کتاب صحبهالسلطان
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ صِ)
جمال الدین ابوعبدالله محمد بن سالم. مورخ. مولد او به سال 604 هجری قمری وی در اول در شهر حماه مدرس بود و سپس او رابه سال 659 بقاهره طلبیدند و بیبرس او را بجزیره صقلیه نزد منفرد بسفارت فرستاد و او مدتی دراز در صقلیه با حرمتی تمام نزد منفرد سلطان مسیحی بماند و در آنجا کتابی مختصر در منطق به نام الأنبروریه بکرد و این کتاب در مشرق معروف به نخبهالفکر است. پس از بازگشت از صقلیه قاضی القضاتی و مدرسی حماه بدو گذاشتند، و در 697 بدانجا درگذشت. ابن واصل در فقه و فلسفه و ریاضی و تاریخ ماهر بود و از تألیفات دیگر اوست: مفرج الکروب فی اخبار بنی ایوب و دیگر التاریخ الصالحی و آن تاریخ عام است.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ غُ)
ابوعبدالله محمد بن ابراهیم اشبیلی. اصلاً از مردم جزیرهالخضراء اندلس و از اخلاف شدادبن اوس انصاری بوده است. مولد او به 630 ه. ق. در اشبیلیه و وفات در 723 به بیت المقدس. در فقه و قرائت صاحب ید طولی. او راست: کتاب مختصرالکافی و نیز کتابی در معجزات رسول اکرم صلوات الله علیه
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دِ)
معلم پسران متوکل عباسی منتصر و معتز. او راست: کتاب غریب الحدیث و کتاب نوادرالفراء یحیی بن زیاد را روایت کرده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوالعباس احمد بن ابی احمد. فقیه شافعی، شاگرد ابن سریج. مولد و موطن او مازندران. وقتی قاضی طرسوس بوده و در همانجا هنگامی که بر منبر مجلس میگفته فجاءهً درگذشته است. او را میان علمای شافعی شهرتی بکمال است و کتب قلیل الحجم کثیرالنفع دارد، ازجمله: کتاب التلخیص. کتاب ادب القاضی. کتاب المفتاح. کتاب دلائل القبله. کتاب المواقیت. وفات او به سال 335 یا 336 ه. ق. بوده است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ)
ابن ادیمین. سقاء. مشک
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ ثَ)
محمد بن علی بن اعثم کوفی. مورخ عرب. وفات 214 ه. ق. کتابی در تاریخ خلفا نوشته و بفارسی ترجمه شده است. اصل عربی آن ظاهراً از میان رفته. و ترجمه ای از احمد یا محمد بن محمد منوفی هرویست
لغت نامه دهخدا
(اِ نُاَ لَ)
ابوالقاسم علی بن حسن علوی. منجم و عالم ریاضی مشهور. گویند او از احفاد جعفر طیار است. در بغداد علم آموخت و سپس بخدمت عضدالدوله پیوست و نزد او حرمت و مکانتی بسزا یافت و عضدالدوله کارهای ملک با شور و مصلحت اندیشی ابن اعلم میراند. پس از عضدالدوله جانشین او صمصام الدوله چنانکه شایستی، رعایت مقام ابوالقاسم نکرد و او عزلت گزید و بتصنیف زیج و دیگر کتب خویش پرداخت. قفطی گوید زیج او تا زمان ما (568-646 ه. ق.) معوّل علیه است و شهرزوری تقویم کوکب مریخ زیج ابن اعلم را اصح تقاویم میشمرد و نزدیکتربتحقیق میداند. گویند وقتی از کثرت مطالعات و عمل، اختلالی در او راه یافته و در آن حال زیج خویش بدجله افکند و ارباب فن زیج متداول او را از مسوده ها و نسخ سقیم نقل کردند. و در سال 374 ه. ق. هنگام بازگشت از حج در منزل عسیله روز یکشنبه هشت محرم درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اَ مَ)
نام بطال و مغفلی مشهور، و از اخبار او کتابی به نام نوادر ابن احمر کرده اند. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَ)
آدمی زاد. آدمی. آدمی زاده
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ صا)
حداءه، و آن مرغی است. غلیواژ. زغن. گوشت ربا
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ)
ابوالحسن علی بن جهم سامی. وفات 249 ه. ق. شاعری از عرب در دربار متوکل عباسی و گویند او خلیفه را هجا گفت و متوکل او را بخراسان نفی کرد و نامه ای به طاهر بن عبدالله نوشته امر داد او را مدت یک روز بیاویزد. ابن جهم چون بشادیاخ نشابور رسید طاهر او را دستگیر کرده و یک روز بر جائی بمنظرۀ عام بیاویخت و شبانگاه بزیر آورد، و ابن جهم از آن پس به عراق بازگشت و از آنجا به شام شد و سپس وقتی که از حلب متوجه عراق بود گروهی از بنی کلب بر او تاخته و در جدال با آنان کشته گشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَ)
ابومحمد علی بن احمد بن سعید بن حزم اموی اندلسی. اصل او از فارس است. جد اعلای او از موالی یزید بن ابی سفیان برادر معاویه بود و از اینرو او را اموی گفتندی. پدرش احمد بن سعید وزیر ابومنصور از سلاطین عامری بود و پس از ابومنصور وزارت پسرش مظفر داشت و در سال 402 ه. ق. درگذشته است. ابن حزم صاحب ترجمه در شهر قرطبه به سال 384 ه. ق. متولد شد و بدانجا مانند پدر خویش جاهی عریض یافت و وزیر عبدالرحمن مستظهر بالله هشام بن عبدالجبار بن عبدالرحمن الناصر گردید، پس از چندی شغل وزارت را ترک گفت و بکار علم گرایید و وقت خویش به علوم شرعی حصر کرد و از علم بدان جایگاه رسید که در اندلس کس پیش از وی نرسیده بود. و مصنفات بسیار کرد بوفق مذهب خویش و آن مذهب داود بن علی اصبهانی ظاهری بود. فرزند وی ابورافعفضل گوید مؤلّفات پدرش ابومحمد در فقه و حدیث و ادب و غیر آن بچهارصد جلد میرسید، نزدیک هشتادهزار ورقه. و از نحو و لغت و شعر و خطابت بهره ای وافر داشت. وفات او456 بوده است. و از کتب اوست: الفصل بین اهل الاهواء و النحل. جمهرهالانساب. الاًحکام فی اصول الأحکام. الایصال الی فهم الخصال. طوق الحمامه. نقطالعروس. الاخلاق و السیر فی مداواه النفوس. و کتاب فی المنطق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قُ)
شاعری ادیب، ورسالۀ او که بصاحب سبا ابوحمیر نوشته مشهور است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن آدم
تصویر ابن آدم
آدمی زاده، آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن یوم
تصویر ابن یوم
روززاد سنگدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن الما
تصویر ابن الما
آبزاد مرغابی مرغابی بط
فرهنگ لغت هوشیار